مجموعه مقالات دانشجویی /"خطیر ترین نقش ها در خطیر ترین مواقع" / درباره «خواص 88 »
بررسی نقش خواص در فتنه 88
آنچه که از تیتر مقاله بر میآید، بررسی مصداقی نقش و عملکرد عدهای در باب موضوع، یعنی فتنه سال 88 است. البته لازم میدانم توجه شما را به چند نکته جلب کنم. اولا حوادثی که مشهور است به فتنه، الزاماً از 23 خرداد 88 شروع نشد، مقدماتی دارد که توجه به آنها نیز مورد نیاز است و از آن طریق است که میتوان نگاه و تحلیل جامع و صحیحی از این مقطع حساس که در کلام رهبر انقلاب به لبه پرتگاه نظام اسلامی تعبیر شده، برسیم. دوما لازم است به معنای خواص و نخبگانی که مد نظر داریم هم اشاره کنیم. از نظر ما همه کسانی که مورد توجه عامه مردم بودند خواص نظام اسلامی هستند لیکن آنها هم درجه بندی دارند. داشتن مسوولیت، سوابق مسوولیتی، سوابق انقلابی و محبوبیت و شهرت بین مردم همه و همه میتواند از فاکتورهای خواص سیاسی به نظر بیاید. حتی ممکن است یک بازیگر سینما هم بعضا جزء خواص یک جامعه تلقی شود که مد نظر ما نیست. نخبگان و علی الخصوص نخبگان سیاسی نیز علی رغم اینکه جزء خواص محسوب میشوند از کسانی هستند که مورد توجه مردم قرار خواهند گرفت هرچند مشهوریتی مانند دیگر خواص نداشته باشند. نکته دیگر در باب اصطلاحاتی است که بعد از فتنه مورد استفاده اهالی سیاست و رسانه قرار گرفت. آنچه را که ما مدنظر داریم چند چیز است که از جمله آنها میتوان به «یاوران فتنه» اشاره کرد. شاید بر خلاف انتظار، ما کلمهای چون «ساکتین فتنه» را دارای اصالت نمیدانیم اما آن دسته از ساکتین فتنه که با سکوتشان فتنه را یاوری کردند جزء همان یاوران فتنه میدانیم. در باب همین ساکتین فتنه باید گفت که عدهای حتی از خواص و نخبگان آنچنان موضعشان معلوم بود که حتی سکوت آنها نشان دهنده جهتگیریشان بود. مثلا فردی مانند کامران باقری لنکرانی که وزیر بهداشت دولت نهم است مثلا فردی مانند کامران باقری لنکرانی که وزیر بهداشت دولت نهم است، شاید مواضع خاصی از وی ندیده باشیم، اما به وضوح، نظر او درباره حوادث انتخابات و فتنه مشخص است. عدهای هم بودند که اگرچه ساکت بودند، اما در قاموس مصلح ظاهر شده و آن زمان هم که سخن میگفتند چیزی بر خلاف حق نگفتند. اما دسته سومی از ساکتین فتنه آنها بودند که با سکوتشان یاور فتنه و وهم اوضاع شدند. آنها که به خوبی میدانستند مردم منتظر موضعگیری ایشانند. این افراد آنطور که ملاحظه میشود باز خود به دو دسته تقسیم میشوند. یا اهل تشکیک در اوضاع و دامن زدن به غبار آلودگی فضا بودند، اما به طور خاموش و نرم و یا از روی ناچاری و مسوولیتی که داشتند ضمن ابراز موضع دو پهلوی خود برای حفظ اعتبار سیاسی در بین همگان، بعضا با داشتن رسانهها و مواضع بسیار، قبل از انتخابات، سعی بر آن داشتند که با کمترین سخنها، نقشی از خود به یادگار بگذارند.
انتخابات چطور فتنه شد؟
انتخابات و حوادثش زمانی تعبیر به فتنه شد که از فضای خود انتخابات و رقابت خارج گشت. حتی دیگر سوء تفاهمها و کدورتهای انتخاباتی نیز غیر قابل باور شدند. اما برای مردم نیز باور اصل فتنه نیاز به زمان داشت. مردم نیز باور نمیکردند که روزی نخست وزیر 8 سالهشان آنطور فرمان اردوکشی در خیابانهای تهران بدهد. اگرچه میرحسین موسوی تا قبل از انتخابات، سعی داشت تا ظواهر قانونی را رعایت کند (همانطور که بعد از انتخابات نیز او و همکارانش سعی در پوشاندن اعمال و نیات واقعی خود در نوشتن بیانیهها داشتند) و تنها بهعنوان سنبل مخالفت با شخص احمدی نژاد معرفی شود، اما بعد از انتخابات پا به عرصهای گذاشت که حتی حمایت صریح اوباما از او و نام بردن از موسوی او را به خودش نیاورد.
خواستن یا نخواستن یک نفر را تلقین میکردند
در مسئله انتخابات آنچه ظاهر قضیه بود، بودن یا نبودن احمدی نژاد و یا به تعبیر بهتر، خواستن یا نخواستنش بود. این مسئله ظاهری خودش را پای صندوقهای رای نشان داد. اما همانطور که معلوم است، دلیلی وجود ندارد که همه کسانی که به میرحسین موسوی رای دادند را جزء معترضین و یا اکثریت معترضین را جزء اقلیت اغتشاشگر بنامیم. آنچه که در نهم دی مشاهده شد، حضور چشمگیر کسانی بود که جزء رای دهندگان به میرحسین موسوی بودند و خود با دست نوشتهها این را ابراز میکردند. در دیدار نمایندههای کاندیداها که همان هفته اول بعد از انتخابات با رهبرانقلاب انجام شد، شخص آقای آخوندی که نمایندگی موسوی را در انتخابات داشت اذعان کرد که در انتخابات تقلبی صورت نگرفته است اما ما به تخلفات اعتراض داریم. اختلاف رای هم طوری نبود که حتی تخلفات مستند نیز تفاوتی ایجاد کند. قطعا این گفته از آخوندی که در روز رایگیری نیز گزارشی از تایید سلامت انتخابات توسط ستاد مهندس موسوی در سراسر کشور را داده بود طبیعی است. همچنان که حضور قابل توجه طرفداران موسوی در روز 25 خرداد در تهران بنا به جو پیش آورده و اظهارات تنشزا، چه قبل از انتخابات و چه بعد از انتخابات طبیعی بود.
برای عدهای از مردم، حوادث پس از انتخابات دارای ابهام بود. از طرفی همه کاندیداها جزء خواص بودند و حالا هر سه کاندیدای بازنده معترض به نتایجاند با این فرق که محسن رضایی اعلام میکند ضمن اعتراض، به رای مراجع قانونی پایبندم. اما فتنه از اینجا شروع میشود. از جایی که قبل از انتخابات تشکیک در روند برگزاری انتخابات و رمز آشوبی به نام «تقلب» مطرح میشود و بعد از انتخابات، دیگر پایبندی به قانونی که فصل الخطاب است جای خود را به بیقانونی و بیمنطقی میدهد.
چرا نگفتند؟!
وقتی که فتنه شد، وقتی که عدهای از مردم ماندند که چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ؟ وقتی رسانههای معاند با انقلاب همگی بسیج شدند تا بر غبارآلودگی فضا بیفزایند، وقتی فیلمی منتشر شد که در آن دختری به نام ندا آقا سلطان در کف خیابانهای تهران جان میدهد و پر بینندهترین فیلم سال گوگل شد، وقتی صدا و سیما به آتش کشیده شدن مسجد و بانک و اموال عمومی و کسب و کار مردم را نشان میدهد و وقتی خود با چشم واقعیات را میدیدند و با گوش تحلیلها و اخبار متناقض میشنیدند. اینها همه برایشان سوال ایجاد میکند. مردم منتظر میشوند ببینند مسوولین نظامشان چه میگویند. نماز جمعه 29 خرداد را دیدند. مردم اما باز منتظرند. اینبار دیگر نه برای آنکه وضعیت روشن شود. وضعیت در حال روشن شدن است. اکثر این بار را رهبری به دوش میکشد. اینبار منتظرند تا خواص سیاسیشان مرزبندی کنند و موضع مشخص بگیرند و نسبت خود را با واقعیات بروز دهند. سخنرانی به سخنرانی، رهبرانقلاب در جمع همان خواص مسائل را روشن میکنند. بعضی میترسند اعتبار سیاسیشان از دست برود و حتی منتظرند که نظام ضربه بخورد و اگر تغییراتی شد بینصیب نمانند. بعضیها حمایت از جایگاه ریاست جمهوری را در گرو حمایت از احمدی نژاد میدانند و غرورشان اجازه نمیدهد که از رای مردم حمایت کنند. فردی چون علی لاریجانی از این دسته است. اگرچه خیلی از نخبگان و خواص هم به صحنه آمدند اما اکثریت اصلاحطلبان ترجیح دادند تا موضع مشخصی در قبال موسوی، همان کسی که برای ضدیت با احمدی نژاد و نه برای اداره مملکت علمش کرده بودند، نشان ندهند. باید موضع میگرفتند. باید در قبال بیش فعالی دشمنان انقلاب موضع میگرفتند. اگر حتی تقلب هم میشد! نباید روی خوشی به دشمنان انقلاب نشان میدادند، مگر نه اینکه آمده بودند برای انقلاب؟ مگر نه اینکه شعارشان بازگشت به امام بود؟ چرا موسوی و کروبی ندیدند این حمایتهای استکبار را؟ حمایتهای منافقین و بهائیها و سلطنتطلبها را؟ حمایتهای اسرائیل و عربستان را؟
وقتی که اعتراضات مسالمت آمیز دیگر روی خشونت به خود گرفته بود، وقتی که تهران دیگر کشته میداد، چرا آن عده از خواصی که میدیدند، به طور روشن موسوی را از کشاندن طرفدارانش به خیابانها نهی نمیکردند؟ چرا از امیدوار شدن دشمن به شلوغیها در تهران احساس خطر برای انقلاب نمیکردند؟ خیلی از نخبگان سیاسی میدانستند که به خیابان آمدن ها هدایت شده است. چرا از این ماجرا پرده برنمیداشتند؟ چرا به جای دعوت به آرامش، به جای دعوت به گفتگو، جوانهای هیجانزده را به کف خیابان میکشاندند تا محسن روحالامینیها در کهریزک به قتل برسند؟ تا برخی دانشجویان کارشناسی ساکن در خوابگاه کوی بیآنکه بدانند چه میکنند دست به اغتشاش بزنند؟ اما همه اینها به کنار... چرا واقعیات را نمیگفتند؟ یا اگر میخواستند حرفی بزنند، واقعیات را وارونه به خورد مردم میدادند؟
وظیفه خواص چیست؟
رسا گفتن، یعنی طوری که مردم بفهمند! همین. هیچ انتظاری هم نبود که کسی بر خلاف آنچه که فهمیده و مستند است بگوید. بنظر نویسنده اگر همه خواص و نخبگان آنطور که فهمیده بودند و طبیعتا باید برایش استناد میآوردند صحبت میکردند، هیچ مشکلی پیش نمیآمد. اما برخی خواص یا گفتند و مستند نبود و یا رسا و روشن کننده نبود. اینکه آقای هاشمی 6 ماه قبل از انتخابات بیاید و بگوید مردم نگرانند که رأیشان تعیین کننده نباشد، اگر غبارآلوده کردن فضا نیست، پس چیست؟ خب اگر سندی برای تقلب دارند بیایند و ارائه کنند و به تکلیف شرعی شان عمل کنند و اگر ندارند با چه حجتی سعی در افتراق بین مردم و تشویش اذهان جامعه میکنند؟ اگر هاشمی رفسنجانی جنبه شکست از استاندار خود را ندارد، مردم چه گناهی کردند که قربانی دو پهلو سخن گفتنها آن هم با آن همه سوابق انقلابی و اجرایی بشوند؟
قضیه فراتر میرود. وقتی در داخل محیط فتنه، کسانى با زبانشان صریحاً اسلام و شعارهاى نظام جمهورى اسلامى را نفى میکنند، با عملشان هم جمهوریت و یک انتخابات را زیر سؤال میبرند، وقتى این پدیده در جامعه ظاهر شد چرا عدهای که در معرض اتهام بودند، موضعگیری نکردند؟ خصوصا کسانی که عدم رأیشان به منتخب ملت معلوم بود. اما در عوض دوپهلو سخن گفتند، کمک به دشمن کردند و غبارآلوگی بیشتر شد.
چرا وقتی نیروی انتظامی به کمک بسیج مردمی سعی در برقراری نظم داشت، برخی آن را عدم همراهی با مردم تفسیر کردند؟ اگر مردم میخواستند اغتشاش کنند که اوضاع مشخص بود، اما کسانی که مغازه مردم را آتش میزدند، مگر از مردمند؟
اغتشاش به جای اعتراض
آن چیزی که معلوم بود، اعتراض عدهای به نتایج بود. خب اینکه بر کسی پوشیده نبود. از طریق قانونی هم پیگیری شد. وقتی همسر موسوی در مصاحبه صبح شنبه 23 خرداد با BBC یعنی رسانه سلطنتی انگلیس، در اولین اظهارات رسمی بعد از اعلام نتایج انتخابات، آذری زبان بودن موسوی و لر بودن خودش را جدی ترین! و مهم ترین سند رای بالای موسوی میداند، وقتی پیش از اتمام رایگیری در جمع رسانههای خارجی میرحسین موسوی خودش را با نسبت آرا بسیار بالا برنده انتخابات معرفی میکند حاکی از دست خالی برای اثبات تقلب است. آنجاست که با شناور شدن در موج ابهام، با اتصال به قدرت رسانههای ضد انقلاب، کشاندن مردم به خیابانها میشود اصلیترین تاکتیک و برگ برنده. بعد از نماز جمعه رهبری، دیگر اعتراضات خیابانی دیده نشد. یا اغتشاش بود یا حتی معترضانی که قانع نشده بودند منتظر نظر خواص و خودِ شروع کنندگان غائله بودند که بعد از مدتی با سنجش عقلی رفتار موسوی و کروبی و با روشنگریهای شخص رهبری و دیگران، بدنه معترض هم از توخالی بودن طبل تقلب مطلع شد. آن چیزی که معلوم بود، اعتراض عدهای به نتایج بود.کسی هم منکر نبود، میدیدیم، واهمهای هم از مطرح کردن سندی و یا گفتگوی منطقی نبود، اما چرا یک عده به جای اقناع کردن همین معترضها طوری صحبت میکردند که به جای روشن شدن مطلب برای آنها، به ابهام آنها دامن میزدند؟ مثلا با طرح مکرر اینکه «عدهای معترضند» چه هدفی داشتند؟ ما اگر بخواهیم روشنگری کنیم در یک حدی است، اما وقتی کسی به نیابت از ولی فقیه به پشت تریبون نماز جمعه میرود، وظیفه اوست که مردم را روشن کند و نه اینکه بیاید و بگوید که مردم ابهام دارند! خب ما که میدانیم ابهام دارند، شما را گذاشتهاند آنجا که برای مردم رفع ابهام کنی!! (اگرچه بعد از گذشت حتی آن یک ماه دیگر خیلی از ابهامات رفع شده بود اما سعی برآن داشتند که هی دم از ابهام و ابهام بزنند و ماهی بگیرند!)
و العاقبه للمتقین
اما روسیاهی، آخر به چهره ذغال ماند. آن عده که تشکیک میکردند و برمدار قدرتطلبی و کینهورزی، 8 ماه عرصه را بر نظام و دولت تنگ کردند و زمینهساز مشکلات فراوان و بعضاً جبران نشدنی برای جمهوری اسلامی عزیز شدند، خودشان میدانند و خدایشان؛ اگر چه ما نیز فراموش نمیکنیم و تا جان داریم کوس رسواییشان را میزنیم. بدا به حال آنها که رهبری بهشان نامه نوشت و جواب ندادند و در تریبونها و در بحبوحه فتنه دم از همه پرسی و ابطال انتخابات زدند و قانون را قبول نکردند که امام گفت غلط میکند کسی قانون را قبول نداشته باشد! بدا به حال خاتمیها...
آن عده هم که نمیخواستند مرز بندی کنند و در دل از رای مردم ناراضی بودند و آخرسر بر زبان، خودخواهی شان را میپوشاندند و باز هم مسوول ماندند و مسوول شدند و حتی در نهم دی آمدند و در سالگردهایش سخنران مردمی بودند! هم بدانند که در شأن این انقلاب و این مردم نیستند و مصلحت چیز دیگری میخواهد که اکنون مسوول این نظامند.
اما خوشا به حال عمارهای رهبر، خوشا به حال آندسته از مردم که وبلاگ زدند و حتی شده 50 نفر بازدید کننده را اقناع میکردند که جمهوری اسلامی اهل خیانت به رأی مردم نیست. که اگر گوشت همدیگر را بخوریم، استخوانش را به اجنبی و اسرائیلی نمیدهیم!! خوشا به حال سیل خروشان نهم دی، خوشتر آنان که با اینکه کاندیدایشان رأی نیاورده بود اما اقدامات بعدی او را تایید نکردند و در راهپیمایی نهم دی آمدند و حمایت خود را از قانون، اهل بیت، نظام اسلامی، ولایت فقیه و ولی فقیه نشان دادند.
خوشا به حال آن دسته از مسوولین و سیاسیونی که اگرچه دل خوشی از احمدی نژاد نداشتند، اما به ساحت ریاست جمهوری و به رأی مردم خصوع کردند و از اصل انتخابات و رأی مردم که حق الناس بود و هست و خواهد ماند، بیباکانه دفاع کردند.
و خوشا به حال آن دسته از بسیجیانی که آمدند کف خیابان های تهران... از هجمه رسانهها و بددلیهایی که نسبت بهشان باب کرده بودند، خجالت نکشیدند. آمدند و از قانون و نظم و عقلانیت و اعتدال دفاع کردند و دست آخر قطعهای از بهشت نصیبشان شد. خوشا به حال امیرحسام ذوالعلی، خوشا به حال حسین غلام کبیری.